آثار و اشعار شاعران بر اساس سبک شعری ، متن ادبی و دل نوشته هاي خودم و ...

 

 

يك بار خواب ديدن تو... به تمام عمر مي‌ارزد پس نگو...

نگو که روياي دور از دسترس، خوش نيست...

قبول ندارم گرچه به ظاهر جسم خسته است،

ولي دل دريايست... تاب و توانش بيش از اينهاست.

دوستت دارم و تاوان آن هرچه باشد

 

 



تاريخ : جمعه 21 فروردين 1394برچسب:عشق و عرفان ، روياي دور از دسترس, | 13:14 | نويسنده : زهره |

 


ایســــــتــــاده ام ... 

 بگـــذار ســـرنوشـــت راهـــش را بـــرود ... ! 

 مـــن ،  همیــن جا ،

  کنار قـــول هـایت ، 

 درســــت روبــروی دوســـت داشتـــنت 

و در عمــــق نبـــودنت ، 

 

 محـــــکم ایــستاده ام !!   

 

 



تاريخ : جمعه 21 فروردين 1394برچسب:عشق و عرفان ، سرنوشت, | 12:55 | نويسنده : زهره |

 

 

 



تاريخ : جمعه 21 فروردين 1394برچسب:عکس نوشته ، آب روان, | 9:24 | نويسنده : زهره |

 

 همه کارهایت را بخشیدم

جز آن تردید آخر هنگام رفتنت

که هنوز مرا به برگشتنت امیدوار نگه داشته

ما بهم نمیرسیم

اما بهترین غریبه ات می مانم

که تو را

همیشه دوست خواهد داشت

 



تاريخ : سه شنبه 11 فروردين 1394برچسب:عشق و عرفان ، بهترین غریبه , | 12:5 | نويسنده : زهره |

 

بهانه هایت برای رفتن چه بچه گانه بود

چه بیقرار بودی زودتر بروی

از دلی که روزی بی اجازه وارد آن شده بودی

من سوگوار نبودنت نیستم

من شرمسار این همه تحملم !



تاريخ : دو شنبه 10 فروردين 1394برچسب:عشق و عرفان ، تحمل, | 12:58 | نويسنده : زهره |

 

گاهی سخت می شود 

دوستش داری و نمی داند

دوستش داری و نمی خواهد

دوستش داری و نمی آید

دوستش داری و سهم تو از بودنش

فقط تصویری است رویایی در سرزمین خیالت

دوستش داری و سهم تو

از این همه ، تنهایی است

 

 



تاريخ : دو شنبه 10 فروردين 1394برچسب:عشق و عرفان ، سرزمین خیالت, | 11:50 | نويسنده : زهره |

 

وقتي دلم به درد مياد و کسي نيست به حرفهايم گوش کند،

 وقتي تمام غمهاي عالم در دلم نشسته است،

وقتي احساس مي کنم دردمند ترين انسان عالمم...

وقتي تمام عزيزانم با من غريبه مي شوند...

 و کسي نيست که حرمت اشکهاي نيمه شبم را حفظ کند...

وقتي تمام عالم را قفس مي بينم...

بي اختيار از کنار آنهايي که دوسشان دارم.. بي تفاوت مي گذرد...

 

 



تاريخ : دو شنبه 10 فروردين 1394برچسب:عشق و عرفان ، غمهاي عالم, | 11:26 | نويسنده : زهره |

 

 وقتي تمام شهر ديگر دري به روي تو ، خود را نمي گشود

دستان گرم رفيقي نيافتي

آغوش مهر كسي ، عاشقت نشد

با آن دل شكسته ، كسي مهربان نبود

وقتي كه كوبه هاي نكوبيده اي نماند

تنها اگر شدي

برگرد پيش من

من عادتم ، خريدن دل هاي خسته است

من عاشقم ، به آنكه نمي خواهدش كسي

دل مي برم ، از آنكه دلش را شكستنه اند

آغوش من ، بپذيرد تو را به مهر

برخيز ، خسته ي اين روزگار قهر در كوچه اميد

نبش طراوت زيباي عاشقي

در انتهاي آن گذر تنگ بي كسي

آري ، بزن تو زنگ خدا را ، غريب عشق من چشم در رهم كه بيايي...

 

 

 

 



تاريخ : دو شنبه 10 فروردين 1394برچسب:عشق و عرفان ، بزن تو زنگ خدا را , | 10:20 | نويسنده : زهره |

 

 از خدا پرسيدم:

خدايا چطور مي توان بهتر زندگي كرد؟

خدا جواب داد: گذشته ات را بدون هيچ تأسفي بپذير،

با اعتماد ، زمان حال ات را بگذران و بدون ترس براي آينده آماده شو.

ايمان را نگهدار و ترس را به گوشه اي انداز.

شك هايت را باور نكن و هيچگاه به باورهايت شك نكن.

زندگي شگفت انگيز است فقط اگر بدانيد كه چطور زندگي كنيم.

 

 



تاريخ : دو شنبه 10 فروردين 1394برچسب:عشق و عرفان ، چطور زندگي كنيم , | 10:17 | نويسنده : زهره |

 

 

سال نومی شود.زمین نفسی دوباره می کشد.

برگ ها به رنگ در می آیند و گل ها لبخند می زند

و پرنده های خسته بر می گردند و دراین رویش سبز دوباره

منتوماکجا ایستاده اییم.

سهم ما چیست؟

نقش ما چیست؟پیوند ما در دوباره شدن با کیست؟

 

 



تاريخ : دو شنبه 25 اسفند 1393برچسب:عشق و عرفان , سهم ما چیست؟, | 12:26 | نويسنده : زهره |

 

 

 

 



تاريخ : دو شنبه 25 اسفند 1393برچسب:عکس نوشته ، خدایا خسته ام, | 10:59 | نويسنده : زهره |

 

  

خدایـــــا 
اجازه هست ناصبوری کنم؟ 
به بزرگیت قسم از صبوري خسته ام...! 
از فريادهاييكه در گلويم خفه ماند و میماند...! 
از اشك هايي كه شبها تنها بالشتم را خيس ميسازد و تو شاهد آن هستی...! 
و از حرف هايي كه زنده به گور گشت در گورستان دلم...! 
آسان نیست در پس خنده های مصنوعی گریه های دلت را در بی پناهیت و در پشت هزاران دروغ پنهان کنی...! 
آرزوی پــــــرواز دارم از سر زمين...!

 

 



تاريخ : دو شنبه 25 اسفند 1393برچسب:عشق و عرفان ، از صبوري خسته ام, | 10:47 | نويسنده : زهره |

 

 

 

 

هيچ باراني نمي بارد ؛ مگر صفا دهد؛ هيچ گلي جوانه نمي زند ؛ مگر هديه شود

هيچ خاطره اي زنده نمي ماند ؛ مگر شيرين باشد ؛ هيچ لبخندي نيست ؛ مگر شادي بياورد

پس :

 

بگذار باران شوق بر زندگيت ببارد ؛ تا روحت را صفا دهد

گلهاي عشق در دلت جوانه زند ؛ تا آنها را به ديگران هديه کني

خاطراتت قشنگ باشند ؛ تا همواره به يادشان بياوري

لبخند بر لبانت نقش بندد ؛ تا شادي را بيفشاني

 

و بهاري بيايد تا بداني ؛ باز هم فرصت بودن هست

 

 



تاريخ : دو شنبه 25 اسفند 1393برچسب:عشق و عرفان ، بهاري بيايد, | 10:20 | نويسنده : زهره |

 

 

همه ی فصل جوونیم پا به پای عاشقی رفت

تا رسیدم به تو عمرم مثل عطر رازقی رفت

دل من تو این جزیره واسه هر دلی پناه بود

لب ساحل تک و تنها چشم به راه قایقی رفت

دیگه حوصله ندارم خسته ام خسته ی خسته

 

روی کتفم جای زخم و دلم از همه شکسته

 

 

 

 

 



تاريخ : دو شنبه 25 اسفند 1393برچسب:عشق و عرفان ، تا رسیدم به تو, | 8:52 | نويسنده : زهره |

 

 

 هیچگاه


تو را...

آنگونه دوست نخواهم داشت...

که زندانیم باشی...!

زندانبانی...

شغل مورد علاقه ام نیست...!

و از دید من...

زندان...

منفورترین مکان دنیاست...!

من...

تارهای افکار خویش نیز...

گسسته ام...

چه برسد

به تو ...

تو میتوانی پرنده باشی...

اما...

اینکه بخواهی تا چه حد...

در آسمان من...

اوج بگیری...

در خود توست...

میزان اوج گرفتن و پروازت...

بستگی دارد به...

"
آرزویت""باورت""خواستنت""صداقتت"

و...

"
عشقت"

هر میزان که...

از چشمه عشق...

سیرابتر بنوشی...

بیشتر اوج خواهی گرفت...!

من...

تو را آرزو نخواهم کرد... 


آنکه با دل می آید...

با دل میماند...

و این...

می ارزد به تمام زندگی...!!!

 

 

 






تاريخ : دو شنبه 25 اسفند 1393برچسب:عشق و عرفان ، چشمه عشق, | 8:12 | نويسنده : زهره |